دُرست نمی دانست کجا می رود، ولی می دانست که بالاخره دارد به جایی می رود، چرا که ما باید به جایی برویم. نباید برویم؟..نمی دانست چه اتفاقی می افتد، ولی میدانست که بالاخره یک اتفاقی می افتد، چرا که همیشه چیزی اتفاق می افتد، نمی افتد؟
دُرست نمی دانست کجا می رود، ولی می دانست که بالاخره دارد به جایی می رود، چرا که ما باید به جایی برویم. نباید برویم؟..نمی دانست چه اتفاقی می افتد، ولی میدانست که بالاخره یک اتفاقی می افتد، چرا که همیشه چیزی اتفاق می افتد، نمی افتد؟
و نفس آدمی معتاد است و با عادات مر آن را الفتی بود و چون چیزی وی را عادت شد، چون طبیعتی شود؛ و چون طبع شد حجاب گردد و از آن بود که پیغمبر علیه السّلام گفت: خیرٌ الصّیامِ صومُ أخی داوُدَ. بهترین روزهها روزهٔ برادر من داود است، علیه السّلام...
گفتند: یا رسول اللّه، آن چگونه باشد؟ گفت: آن که روزی روزه داشتی و روزی نداشتی. تا نفس را عادت نشود و وی بدان محجوب نگردد...
...کشف المحجوب،باب لُبس المرقعات....
- چرا نیومدی درِ دکون؟
- امروز جمعس تعطیلیه!
- امروز دوشنبس! خیلی مونده تا جمعه!
- نخییییر. تو اون تقویمه که آقام اون سال عید خودش با دستِ خودش بهم عیدی داد، امروز جمعس.
- اون تقویم باطلست!
- واسه من جمعه جمعه آقامه..شنبه شنبه آقامه..خواه مرده ..خواه زنده..جَخ تقلیده مرده جایزه. آقا میگه بالا منبر!
...سوته دلان، علی حاتمی...
.
.
.
ماییم و یک خیالِ نخ نما شده از فرطِ قدمت و مرور...
یه نامسلمون نیست دست منِ علیل رو بگیره مثل تارزان بگه شززززززززززم ببره امامزاده داوود حالم رو خوش کنه.. تو سرم مثل بازار آهنگرا صدا میکنه، مثل پیت حلبی خورده ریزه هاش جابجا میشه...
...سوته دلان، علی حاتمی...
.
.
.
بعدالتحریر: از کارم پرسیده اید ..خب راستش قریب به ۴ ماه بیشتر نتوانستم کارمند بمانم..این بار معلم کتابخوانی پسرها شده ام...
گاهی پیش می یاد که آدم بیشتر از منظورش حرف
می زنه یا پرحرفی می کنه.. ولی در حقیقت چیزی را بیان نمی کنه.. بستگی داره به وقت و
بستگی داره به آدم...
...دختر دم بخت، اوژن یونسکو...
.
.
.
پ.ن.١: حالا حکایت این روزهاست..
پ.ن.٢: کارمند اداره شده ام..در آینه هنوز معلمم...
پ.ن.٣:- بگفت تو ز چه سیری؟
- بگفتم از جز تو..
بهترین قسمتش این بود که پرده ها را کشیدم و زنگ در را با پارچه های کهنه پوشاندم، تلفن را توی یخچال گذاشتم و سه روز تمام در تخت خواب ماندم...و بهتر از همه این بود که کسی اصلا دلش برایم تنگ نشد...
...چارلز بوکوفسکی...
.
.
پ.ن.١:
- A pet is an animal we dont eat.
-We call those children!
...croods, Chris Sanders...
مکس: یه دفعه پلیس بازداشتم کرد بعد که دیدن جز خودم برای کسی خطری ندارم ولم کردن!
...Mary and Max, Adam Eliot...
.
.
.
پ.ن: این روزها شده ام قاتل خودم ...
.
.
ای با همه کس به صلح و با ما به خلاف
جرم از تو نباشد، گنه از بخت من است...
"ببین مثلا تو فکر کن یه درختِ بزرگ توت داری..بعد یه توت از دستت میفته زمین...این توتی که از دست دادی هیچ وقت قدرت اینو نداره که نگرانت کنه..چون تو مطمئنی که یه درخت توت داری..ببین من میگم آرامش یعنی همین.....یعنی آدم عاشق چیز با ارزشی باشه، اون وقت دیگه هرچی از دست میده نگرانش نمی کنه..."
...از اینستاگرام حمید میرزایی...
.
.
.
پ.ن: پاییز می رسد که مرا مبتلا کند...
در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید الا به خون...
...تذکرة الاولیاء، ذکر حسین منصور حلاج... .
.
.
.
صلی الله علیک یا امیرالمومنین...
نومید نی ام که چشمِ لطفی
بر من فِکَنَد.....وگر نینداخت؛
.
.
بنشینم و صبر پیش گیرم....
.
.
صلی الله علیک یا انیس النفوس...