.
.
جامه را سبک تر کن تا ذوق آفتاب بینی...!
آن بهاری که نسیمت را ندارد بهتر است
هر شب عیدش ببارد برف سنگین بیش تر
خواب دیدم نیستی، تعبیر آمد می رسی
هر چه من دیوانه بودم ابن سیرین بیش تر...
پ.ن:جریانِ عنوان از این قرار است که شاگردی دارم در مدرسه که هر چه شعر یاد می دهیم سرِ کلاس با افعال منفی میخواند! یعنی برایِ مثال شعرِ نوروز یاد میدهم: هی چرخید و بشکن زد و رقصید حاجی فیروز/هی دایره زنگی زد و شعر خوند واسه نوروز و الی آخر... بعد بچه ی مزبور میخواند: هی نچرخید و بشکن نزد و نرقصید حاجی فیروز/ هی دایره زنگی نزد و شعر نخوند واسه نوروز....باورتان نمی شود که چه طور بدونِ خطا این کار را انجام می دهد!
امروز یک قانونی سر کلاس وضع کردم مبنی بر این که هر کس حرف بد بزند برای زدن حرف بعدی باید اول تا ۱۰۰بشمارد و بعد اجازه ی حرف زدن دارد! واضح است که واژه هایی مثل بی عرضه و بی ادب و قس علی هذا از شمار واژه های بد محسوب نشدند چون آن وقت قانونی که وضع کردم قابلیت اجرایش را از دست می داد..اما خیالتان راحت تا همین جایش هم امروز صدقه سر این قانون در کلاس سکوتی برپا بود که خودم هم شاخ هایم درآمده بود!
.
.
پ.ن: راستش از این که بالاخره بین رشته ی حقوق و شغل معلمی ام یک رابطه ای پیدا کرده و خب به نظر می رسد خیلی هم بد عمل نکرده ام، احساس موفقیت می کنم!