حالا حکایت ماست...

هر کس که عشق را منکرتر بوَد، چون عاشق شود در عاشقی غالی‌تر گردد...

...مرصادالعباد، نجم الدین رازی...

وَ وجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى...

وا مانده در تبی گنگ ناگه به من رسیدی؛

من خود شکسته از خود در فصلِ ناامیدی...

.

..

...

الحمدلله....

بی دلان را چه آرزو باشد...

- بیا بشین بخند.

- مگه نشسته می خندن؟

- نه ولی بشین جلوم بخند..سال نو شده چرا نمی خندی؟

- خیلی مونده تا سالِ نو!

- تو بشین بخند، یهو دیدی سالم نو شد بخند فقط...

نقشِ ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل...

بعضی چیزها را نمی شود گفت.. بعضی چیزها را  احساس می کنید..رگ و پی شما را می تراشد، دل شما را آب می کند اما وقتی می خواهید بیان کنید می بینید که بی رنگ و جلاست.. مانند تابلویی است که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد..عینا همان تابلوست، اما آن روح، آن چیزی که دل شما را می فشارد، در آن نیست...

...چشمهایش، بزرگ علوی...

.

.

.

پ.ن.١: کاش لازم نبود خیلی از چیزها را توضیح داد...

پ.ن.٢: گر اجابت بکنی ور نکنی؛چاره ی من دعاست...میخوانم...سعدی...