دنیای مدرن، هنر را خیلی مهم میداند، چیزی نزدیک بهمعنای زندگی...با وجود همهی اینها، مواجهه ما با هنر ممکن است همیشه بهآن خوبی که باید نباشد...شاید موزهها و نمایشگاههای بسیار معتبر را با حالی بیتفاوت و یا حتی گیجوگم ترک کنیم و احساس بیکفایتی به ما دست دهد و شگفتزده با خودمان بگوییم چرا آن تجربهی تحول که منتظرش بودیم برایمان رخ نداد.. طبیعی است که خودمان را سرزنش کنیم و فکر کنیم مشکل از نداشتن دانش کافی یا بیبهرهبودن از ظرفیت احساسی لازم است...
...هنر همچون درمان، آلن دوباتن/جان آرمسترانگ...
.
.
.
حالا حکایت ماست در مواجهه با اتفاقاتی که خیلی مهم است- چیزی نزدیک به معنای زندگی - در حالی که خبری از تحولی که خیالش را داشته ای نیست .. گیج و گم شده ای انگار...