فقط یکبار حس کردم یک نفر درکم کرد...
تازه با ربهکا بهم زده بودم و حالم خیلی بد بود..توی کافه نشسته بودم که دختر پیشخدمت به من گفت چقدر بهم ریختهام...
ماجرای دعوای با ربهکا و جدا شدنمان را برایش تعریف کردم...
و او در جواب به من نگفت همه درد دارند، نگفت باید شرمنده باشم که چنین چیزی اذیتم میکند، نگفت جنبهی مثبت زندگی را ببین، نگفت که تقصیر خودم است...
بحث مارکوس، نقاش فلج سر کوچه آگوستین را پیش نکشید، فقط چهرهاش را در هم کشید و گفت «آخ...»
همین...انگار خوب میفهمید که همین درد ساده و پیش پا افتاده، چقدر دارد آزارم میدهد...
تنها باری که حس کردم کسی درکم کرد، همان یکبار بود..همان یکبار...
...شب بخیر آقای رئیس جمهور، ژاک پریم...
۰۴ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۱