بیمِ ماتست در این بازیِ بیهوده مرا...(٣)
جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ ق.ظ
همه -جز قماربازها- می دانند که از قمار پول در نمی آید..پدرم همیشه عقیده داشت که خیلی به بُرد نزدیک می شود، اما به خاطر یک اتفاق پیش بینی نشده -مثلا بُردنِ یک نفر دیگر- می بازد...
...عطر سنبل عطر کاج، فیروزه جزایری دوما...
.
.
پ.ن.١: ایرادِ کار در این است که وقتی در میانه ی میدانی آن قدر سرگرمِ بُردنی که شکستت را باور نمی کنی...
پ.ن.٢: آخر به غلط یکی وفا کن!
۹۴/۰۶/۱۳