ضد(٨)
پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ
وقتی ازش پرسیدند چرا روزنامه نگار شدی؟ گفت: من از بچگی روزنامه را دوست داشتم، چون کفش نویی که پدرم میخرید همیشه یک شماره بزرگتر بود تا بتوانم چند سال از آن استفاده کنم..سال اول مجبور بودم داخل کفشم روزنامه بگذارم تا از پاهایم در نیاید و سال دوم از روزنامه استفاده نمیکردم چون کفش قد پاهام بود، اما سال سوم روزنامههای خیس شده را با فشار داخل کفش جای میدادم تا صبح فردا کفش تنگ پاهایم را اذیت نکند...
...آینهها هم دروغ میگویند، محمد احتشام...
.
.
.
می خواستم بعد از آن همه درس خواندن و یدک کشیدنِ عنوانِ رشته ی تحصیلی ام، بروم مربی پیش دبستان بشوم جایی که عنوان و مدرکِ غیر مرتبطت را به هیچ هم قبول ندارند...می خواستم خیلی ساده با بچه ها سر و کله بزنم و هیچ کس کاری به کارم نداشته باشد...اما این روزها افتاده ام به جانِ خودم.....با خودم اگر روراست باشم می بینم که دوباره در حالِ سگ دو زدن برای اثبات توانایی هایم به دیگران در مدرسه هستم و این چیزی نبود که من می خواستم....
۹۴/۰۸/۱۴