در جستجوی زمان از دست رفته...
دوشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۹ ق.ظ
آن موقع تازه سی سالش شده بود و هنوز جوان بود. لباسهای خیلی سادهای تناش بود، موها را گوجهای بسته بود و میشد گفت آرایش ندارد...ولی حرفم این نیست..اینها فقط شاخ و برگ است..حرفم این است که آن برقی را که قبلاً داشت، آن سرزندگی را از دست داده بود. همیشه درونگرا بود ولی ته ذاتش یک چیز زندهی پر شر و شور داشت، که خودش هم زیاد خبر نداشت. آن نور، آن برق و درخشندگی، قبلاً درز میکرد بیرون، از لای تَرَکها نشت میکرد بیرون...حرفم را میفهمی؟ ولی بار آخر که دیدمش، همهاش رفته بود،انگار کسی دزدکی رفته باشد پشتِ سرش، از برق کشیده باشدش. آن برق تر و تازه و درخشنده..آن چیزی که بهعینه از بقیه متمایزش میکرد، غیب شده بود و دیدنش غصهدارم کرد...
...سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش، هاروکی موراکامی...
.
.
.
پ.ن: زمان آدم ها رو دگرگون می کند اما تصویری را که از آن ها داریم ثابت نگه می دارد..هیچ چیزی دردناک تر از این تضاد میان دگرگونی آدم ها و ثبات خاطره نیست...در جستجوی زمان از دست رفته، مارسل پروست...
۹۴/۰۹/۰۹