بی کمپلکس

هذا مقام المستوحش الفرق...

بی کمپلکس

هذا مقام المستوحش الفرق...

غزلِ غیرِعاشقانه(٢)

سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۴۵ ق.ظ


برو ای تُرک که تَرکِ تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم...
عهد و پیمانِ تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زان همه ناله که من پیش تو کافر کردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
زیر سر بالش دیباست ترا کی دانی
که من از خار و خس بادیه بستر کردم
در و دیوار به حال دل من زار گریست
هر کجا ناله ناکامی خود سر کردم 
در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم
اشک ریزان هوس دامن مادر کردم
اشک از اویزه گوش تو حکایت می کرد
پند از این گوش پذیرفتم از آن در کردم
پس از این گوش فلک نشنود افغان کسی
که من این گوش ز فریاد و فغان کر کردم
ای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به در
دیده را حلقه صفت دوخته بر در کردم
شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال 
آن که من خاک رهش را به سر افسر کردم...
...شهریار...
۹۲/۱۲/۱۳
ف.ص