بی کمپلکس

هذا مقام المستوحش الفرق...

بی کمپلکس

هذا مقام المستوحش الفرق...

بایدها(٣) قسم به معنی لایمکن الفرار از عشق...

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۲۱ ق.ظ

"گاهی انقدر بدم می آید

که حس میکنم باید رفت...

باید از این جماعت پُرگو گریخت

واقعا می گویم

گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا

حتی از اسمم، از اشاره، از حروف،

از این جهانِ بی جهت که میا...که مگو...که مپرس...

گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا،

گوشه ی دوری گمنام

حوالی جایی بی اسم،

بعد بی هیچ گذشته ای

به یاد نیارم از کجا آمده، کیستم، اینجا چه می کنم...

بعد بی هیچ امروزی

به یاد نیاورم که فرقی هست، فاصله ای هست، فردایی هست.

گاهی واقعا خیال می کنم

روی دست خدا مانده ام

خسته اش کرده ام.

راهی نیست

باید چمدانم را ببندم

راه بیفتم...بروم.

ومی روم...

اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم

کجا...

کجا را دارم، کجا بروم؟"


پ.ن: یک جایی دور، یک جای خیلی دور...دورتر از این خواب و این حرف و این حدود...

۹۲/۱۲/۲۷
ف.ص

نظرات  (۱)

ب ب ب !! شما فعلا جز کتابخونه جایی نداری بریییییی !!‌ :@
پاسخ:
:)))))
اصلاحیه: یمکن الفرار از عشق لا یمکن الفرار از مشق :| :(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی