بی کمپلکس

هذا مقام المستوحش الفرق...

بی کمپلکس

هذا مقام المستوحش الفرق...

۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

این زمان پاییز می رسد و من آبله مرغان گرفته در کنجِ خانه نشسته ام!
.
.
.
پ.ن.١: کاری نمی کنم جز تماشای فیلم و خواندن کتاب و خوردنِ آبِ لیمو شیرین...شاید به نظر برسد بد هم نمی گذرد...
پ.ن.٢: از کسی پرسیدن از قفل فرمونت راضی هستی یا نه؟ گفتآره..فقط سر پیچ ها یه کم اذیت می کنه...حالا حکایت ماست و شرایط فعلی مان!
بعد التحریر: چاره دارو و دوا نیست که حالِ بدِ من.. بی تو با خوردنِ دارو و دوا بدتر شد...
۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۱۵
ف.ص

.

.

نوشته اُطلبوا معشوقکم ولو بالصین

و دست این همه عاشق، به چینِ دامن توست...

۲۴ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۴۵
ف.ص

معروف است که آلمان ها گفته اند: ما در جنگ دوم همه چیز را از دست دادیم مگر یک چیز را که همان شخصیت خودمان بود و چون شخصیت خودمان را از دست ندادیم همه چیز را دوباره به دست آوردیم...

...حماسه حسینی، مرتضی مطهری...

.

.

.

پ.ن.۱: و روزگاری است که حفظِ شخصیت در یک جدال و شکست سخت تر از حفظِ جان شده است...

پ.ن.۲:  یا رب نظر تو برنگردد برگشتنِ روزگار سهل است...


۱۷ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۵۲
ف.ص

همه -جز قماربازها- می دانند که از قمار پول در نمی آید..پدرم همیشه عقیده داشت که خیلی به بُرد نزدیک می شود، اما به خاطر یک اتفاق پیش بینی نشده -مثلا بُردنِ یک نفر دیگر- می بازد...

...عطر سنبل عطر کاج، فیروزه جزایری دوما...

.

.

پ.ن.١: ایرادِ کار در این است که وقتی در میانه ی میدانی آن قدر سرگرمِ بُردنی که شکستت را باور نمی کنی...

پ.ن.٢: آخر به غلط یکی وفا کن!

۱۳ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۰۴
ف.ص

.

.

من کز وطن سفر نگزیدم به عمرِ خویش

در عشقِ دیدنِ تو هواخواهِ غربتم...

۰۸ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۸
ف.ص

- نقل اینه که پاری وقت ها آدم کور میشه یعنی چشم داره ها اما همه چیز رو یه جور دیگه میبینه.. تا این که یکی میزنه به پشتِ پات سَرِت می خوره به قلوه سنگ...

-نمی خوای به آقا جون بگی کی بهت پشتِ پا زده؟

-حکایتِ کی و چی و چه جور نیست..راستش دیشب دیدم همه ی عمرم خیال بافتم..آرزوم بود درجه بگیرم..امیر بشم به مملکت خدمت کنم..ولی دیشب یه بچه شازده یه کاری کرد کوه یخیم آب شد ریخت زمین...

-خدا خیلی خاطرت رو خواسته که زود چشمات رو باز کرده..پاری ها انقد بداقبالن که وقتی عزرائیل جلوشون سبز میشه تازه می فهمن که هرچی دیدن و کاشتن باطل بوده...

...در چشم باد، مسعود جعفری جوزانی...

 

 

بعد التحریر: قطعه ی باران، آلبوم در چشم باد، حسین علیزاده

۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۱
ف.ص

مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
عاشقی بی سر و سامانم و تدبیری نیست
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست
خونِ دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست

چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست...

۰۵ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۱۳
ف.ص

می‌گویند ارتش آدم را مرد می‌کند، اما من یکی را که بدبین‌تر از قبل کرده...

...دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد، آنا گاوالدا...

.

.

.

پ.ن.۱: روزگاری شده است که آدم در کار و رفتارِ خلق می ماند! 

پ.ن.۲: بنشینم و صبر پیش گیرم، دنباله ی کار خویش گیرم...

۰۴ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۶
ف.ص