بی کمپلکس

هذا مقام المستوحش الفرق...

بی کمپلکس

هذا مقام المستوحش الفرق...

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

در خبر است که حق -جل جلاله- سه نام از نام های خود بر ابراهیم فرستاد. یکی از آن  "آه" بود که بر دوام ابراهیم می گفتی:آه... اگر تندرستان و اهل سلامت را نود و نُه نام بباید اهل بلا را یک نام بباید. نود و نُه نام همه از زبان برآید اما آه از میان جان برآید، زبان و کام را به آه، راه نیست...

...روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح، احمدبن منصور سمعانی...



پ.ن.١: " بدبخت من، فلک زده من، بد بیار من..."
پ.ن.۲: یعنی میشه این پایان نامه هه تموم شه ؟ ای دریغا...آه...
پ.ن.۳: عاشق شده ام...عاشقِ همایون، گوشه ی بیداد...

۲۸ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۰۶
ف.ص

بعضی وقت ها بعضی آدم ها حرف هایی می زنند که تا عمر بشر باقی است باعث گرفتاری می شود...ولتر هم یکی از این حرف ها را زده.. "من با تو مخالفم ولی حاضرم جانم را بدهم تا تو حرفت را بزنی."

.

.

بعد از آن هرکسی خواست درباره ی آزادی حرف بزند متاثر از همین حرف ولتر بود. مثلا گفتند: من با تو مخالفم و جانم را می دهم تا تو حرفت را نزنی.....

...مو  لای درز فلسفه، اردلان عطاپور...



پ.ن: دوستان از راست می رنجد نگارم چون کنم؟

۱۴ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۳۲
ف.ص
دیدار تو حل مشکلات است
صبر از تو خلاف مُمکنات است
زهر از قِبَل تو نوشدارو
فحش از دهن تو طیبات است
سعدی غم نیستی ندارد
جان دادن عاشقان نجات است...


۱۲ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۱۷
ف.ص
.
.
صلح است میانِ کفر و اسلام
با ما تو هنوز در نبردی!
۱۱ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۰۶
ف.ص

دلم برخاستنی به ناگاه می خواهد و گریختنی گرامی از سرِ فریاد. دلم غاری می خواهد و خوابی سیصد ساله و یارانی جوانمرد...می خواهم چشم بر هم بگذارم و ندانم آفتاب کی بر می آید و کی فرو می شود و ندانم که کدامین قرن از پی کدام قرن می گذرد...

و کاش چشم که باز می کردم، دقیانوسی دیگر نبود و سکه ها از رونق افتاده بود...

...من هشتمینِ آن هفت نفرم، عرفان نظرآهاری...


۰۹ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۴۲
ف.ص

وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ...و به مادر موسی وحی کردیم که او را به رود بسپار و اندوهگین مشو و ترسی به دل راه مده که ما او را به تو باز خواهیم گرداند.

.

.

.

پ.ن: هر یک از ما چیزی را از دست می دهیم که برایمان عزیز است...فرصت های از دست رفته...امکانات از دست رفته...احساساتی که هرگز نمی توانیم برشان گردانیم....

...کافکا در ساحل، هاروکی موراکامی...

۰۴ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۴۰
ف.ص